خدا بهترین همدم تاحالاشده تودل شب به آسمون نگاه کنی؟ تا حالا شده دلت گرفته باشه و دلتنگ باشی؟اونوقت غرق تماشای ماه بشی وخدا رو حس کنی؟شده تو اوج شب تو دل اسمون حس کنی دوتا چشم دارن نگات میکنن و منتظرن تا باهاشون حرف بزنی؟شده دلتنگ کسی باشید که نداریدش و با نگاه به آسمون اونو تو ستاره ها ببینی و اه بکشی بگی کاش بودی...
ولی باهمه اینا یکی هس که اون بالا حواسش بهته نگات میکنه میدونه دلتنگی میدونه خسته ای میدونه تنهایی و دلشکسته ولی تنهات نمیذاره و منتظره تا صداش کنی و دستات رو جلوش بلند کنی ازش کمک بخوای ازش بخوای تاخودش روتودلت جا بده آخه میدونی اونم تنهاست خیلی تنها خیلی دوست داره میدونه حالت خوب نیس ولی میخواد یه کم بیادش باشی تنهات نمیذاره و همیشه کنارت هست ولی تو درگیر کارای روزمره خودت هستی و همش میگی اون منو نمیبینه انگار منو فراموش کرده دیگه منو نمیخواد در طول روز شاید پنج بار بری و باهاش حرف بزنی شایدم نری و خودت رو درگیر کارات کنی همینم که میری اصلا اینقدر فکرت درگیره که نمیدونی داری باچه کسی حرف میزنی... میدونی مشکل ازخودته که اونو فراموش کردی ... تایه جادرمیمونی یادت میاد یه کسی هم هست که منتظره وقتی مشکلت حل میشه یادت میره که خدا بود که کمکت کردنه بنده خیلی تنهاست تنهاتر از تو میفهمی به یادش باش همیشه در هر لحظه و هرثانیه اون بیادته همیشه پس تو هم بیادش باش دلت نگیره ازدنیا آخه دنیا تا بوده همین بوده بی وفا وبی مرام سخته ولی ازخدابخواه بهت صبر بده و کمکت کنه کمکت کنه تا جای خالی عزیزانت روبایادخودش یادکنی و دلت نگیره سخته ولی ازش بخواه همه صدا زدم جز خدا هیچکس جوابم رو نداد جز خدا خدا جونم تو خودت تنهایی ولی تنهام نذار...
زهرا ای بانوی دوعالم مادر سیلی خورده دختر غم دیده ازفراق پدرهجده ساله ای کمرت خمیده شد ازبارظلم ای مادر ای گمشده دلبند کجایی کجایی که نه مزاری داری وگنبد وبارگاهی فدایت شوم که بی نام و نشانی ای کسی که چادرت بوی مهدی میداد بوی غریبی بوی ظلم دنیا جانم فدایت شرمنده چادرخاکی ات شده ایم امروز...
چرا که دیگر حرمت آن چادر انگونه که باید نیست چادری که توان را در کوچه های مدینه به سر داشتی چادری که پشت در از سرت نیافتاد اه ای پهلو شکسته ای غریب مدینه تو را به مهدی ما را دعا کن ای مصیبت دیده فاطمه ای مادر غم دیده ازجهان تو میدانی که داغت با مهدی چه میکندا شرمنده اون چادرت هستیم شرمنده فرزندت مهدی دعایمان کن تو را به مهدی واقعا نمیدانم چه فکری میکنند اونایی که چادرت را کنار گذاشته اند چادری که عیب ها را می پوشاند چادری که حرمت داره کاش فقط برای لحظه ای به خودمی امدند و میفهمیدن که یه خانم حرمت داره میفهمیدن که فاطمه بخاطرش تو کوچه های مدینه سیلی خورده و جوانان زیادی رفتند تا حرمت اون نگه داشته بشه یکی نیست بگه خانمی که داری با مانتو کوتاه و قیافه انچنانی میای بیرون و راست راست داری تو خیابون راه میری این ازادی تو بخاطر خون همون جوانانی هست که رفتند تا تو در آسایش باشی یکی نیست بگه اهای خانم این چادر حرمت داره مادرمون زهرا بخاطرش سیلی خورد ولی گوکسی که بشنوه این حرفا روکو گوشی که بدهکارباشه به این چیزا من شرمنده ات هستم ای مادر ای زهرا (س) اینجا هیچکس صدای ما رو نمبشنوه اینجا روزبه روز مانتوها کوتاه ترو روسری ها عقب تر میره حکایت تلخی داره این چادروادما واقعا که اگه چادر میتونست حرف بزنه حتما حرفای زیادی داشت واسه گفتن من که نمیدانم چه بگویم قلمم گوشه ی دفتر تاب نوشتن غریبی چادر زهرا رونداره توخودت بگو ای چادر... ای حرمت زهرای مرضیه.....
شهیدای عاشق بی ادعاای کسی که رفتی و بارفتنت خیلی چیزهاهم رفت...
افسوس....
تو رفتی تا چیزهایی بماندتورفتی تا چادر مادرت زهرا بماند رفتی تا حرمت وعزت ناموست حفظ شود رفتی تا غیرت مردان خاکت رانشان دهی
اما افسوس که با رفتنت خیلی ها حرمت خون تو را نگه نداشتند و با رفتنت چیزها یی به جا گذاشتند که تمام انچه خواسته بودی فراموش شد
چه ها رفتند و چه ها امدند عزت و مردانگی رفت و بی غیرتی و خواری امد چادر زهرا رفت و مانتوهای تنگ و چسبان امد حیا رفت و بی حیایی و رسوایی امد اخ که چه ها امدند و چه ها رفتند دلم تنگه دلم تنگه چه جورم واسه اون مردانی که بی ادعا رفتند تا حرمت چادر زهرا نگه داشته شود و خاک وطنمان به دست نامردان نیفته شهید ای فرزند زهرا تو را به مادرت دستمون روبگیر و نگذار شرمنده مادرت بشیم ما محتاج دعای شما هستیم